واژگان اضداد در قرآن

پدیدآورمحمدحسن ربانی

نشریهپژوهش‌های قرآنی

تاریخ انتشار1388/01/26

منبع مقاله

کلمات کلیدیفقه حکومتی

share 3935 بازدید
واژگان اضداد در قرآن

محمد حسن ربانی
بخش مهمی از فرهنگ لغت عرب را لغات مشترك لفظی شكل می دهد. از این رو وجود مشترك لفظی در لغت عرب قابل انكار نیست، اما اینكه مشترك لفظی در قرآن نیز وجود دارد یا نه، موضوعی است كه مجال بحث و بررسی بیشتری دارد.
آخوند خراسانی و گروهی بر این نكته اصرار دارند كه مشترك لفظی در قرآن وجود ندارد.1 حال آن كه بیشتر عالمان اصولی وجود مشترك لفظی در قرآن را روا و تحقق یافته می دانند؛ كه آنچه از این دست وجود دارد همان لغات اضداد خواهد بود.
«ضدّ» در اصطلاح مورد نظر به معنای لغتی است كه دو معنی دارد و هر یك مخالف دیگری است. بر همین اساس پاره ای از اندیشمندان به گردآوری و شرح و بسط واژگان اضداد دست زده اند و رساله هایی دراین باب نگاشته اند.
محمد بن قاسم انباری رساله ای با عنوان «الأضداد» دارد كه با تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم در یك جلد به چاپ رسیده است.
ابن سكّیت و ابوعمرو شیبانی و أصعمی كه هر سه از مشاهیر لغویان سده های نخستین اسلامی هستند هر یك رساله ای در مقوله اضداد دارند، این سه رساله با تلاش یكی از مستشرقان چاپ شده است.
قطرب نیز كتابی در دو جلد دارد، كه بسیار از آن نقل می شود و استاد محمدحسین آل یاسین نیز كتابی در این زمینه دارد.2
آنچه گذشت تألیفاتی است كه درباره أضداد در لغت عرب وجود دارد، تفتازانی نیز در شعری كوتاه به پاره ای از این لغات اشاره كرده:
ده لفظ از نـوادر الفـاظ برشمـر * * * هر لفظ را دو معنی در آن ضد یكدگر…3
این نوشته بر آن است تا لغات یادشده را در قلمرو آیات قرآن مطالعه كرده و كاربرد آنها را در معانی ناهمساز را مورد بررسی قرار دهد. مهم ترین واژه اضداد در قرآن از قرار زیر هستند:

1. بین

در معجم الفاظ القرآن می نویسد: «بین» گاهی به معنای فرق و جدایی و گاه به معنای وصل به كار می رود. علامه آلوسی بغدادی پس از تأمل و پژوهشی لغوی آن را از اضداد شمرده است. مكی بن أبی طالب می افزاید: اصل آن افتراق است، ولی بر وصل نیز گاهی دلالت دارد. ابن انباری آن را دركتاب الأضداد فهرست كرده است.4
اكنون سخن در آیه شریفه «لقد تقطّع بینكم»(انعام/94) است. واژه «بین» در این آیه اگر به معنای افتراق و جدایی باشد، ظرف است و در این صورت باید به اسم تثنیه یا جمع اضافه شود، چنان كه واژه «بین» در این آیه به «كم» اضافه شده است كه ضمیر جمع است. البته در یك صورت صحیح است كه «بین» به معنای افتراق باشد و به اسم مفرد اضافه شود، و آن صورتی است كه اسم مفرد، دارای معنای جمع باشد؛ مانند «لانفرّق بین أحد» و یا دو اسم مفرد بر یكدیگر عطف شده باشند؛ مانند «بینی و بینك».
مرحوم میرزا حبیب الله خویی در شرح سخن امیرمؤمنان علیه السلام «فطفقت أرتأی بین أن أصول بید جذّاء أو أصبر علی طخیة عمیاء» فرموده است:
«أو» به معنای واو است، زیرا واژه «بین» می بایست به تثنیه یا جمع اضافه شود و كلا و كلتا نیز همین حكم را دارد؛ «بین» در تمام كاربردهای قرآنی این گونه است.5
واژه «بین» 88 بار در كتاب آسمانی به كار رفته كه از آن میان آیه 94 سوره انعام مورد بحث قرار گرفته است؛ مكی بن أبی طالب و ابوالبركات ابن انباری صاحب البیان در این باره نوشته اند: كلمه بین، دو قراءت دارد؛ رفع و فتح.
مكی بن أبی طالب می گوید: كسانی كه قراءت رفع را برگزیده اند، آن را فاعل برای تقطّع دانسته اند، و بین را به معنای وصل تفسیر نموده اند، «لقد تقطّع وصلكم؛ أی تفرّق جمعكم» و ابن انباری گفته است: كسانی كه آن را مفتوح قراءت كرده اند، آن را ظرف و مبنی بر فتح دانسته اند و فاعل تقطّع را ضمیر مستتر به حساب آورده اند ـ ضمیری كه به مصدر تقطّع برمی گردد ـ .6
طبرسی در این باره اظهار داشته است كه برخی مرجع ضمیر را معنوی نمی دانند، بلكه آن را از مقام استخراج می كنند و در آیه ضمیر به وصل بر می گردد كه از مقام فهمیده می شود. 7 نویسندگان معجم الفاظ القرآن ضمیر را به الأمر برگردانده اند، نظریه چهارمی نیز اظهار شده است كه فاعل آن «ما»ی موصوله بوده و حذف شده است: «لقد تقطع ما بینكم أو الأمر بینكم».
ابن انباری وجه پنجمی افزوده كه «ما» موصوفه می باشد، زیرا «ما»ی موصوله حذف آن جایز نیست، ولی موصوفه حذفش جایز است.8

2. حَسِب

لغویان در مباحث لغوی و نحویان در بحث افعال قلوب یاد كرده اند كه «حَسِبَ» از افعال اضداد می باشد، و در معانی علم، شك، یقین و تردید به كار می رود. 9 ماده «حَسِبَ» در تمام كاربردهای قرآنی به معنای گمان است، تنها موردی كه به معنای یقین به كار رفته در این آیه است:
«و حسبوا ألاّ تكون فتنة» مائده/71
امین الإسلام طبرسی(م548 هـ.ق) می نویسد: آیه شریفه دو گونه قراءت شده:
یك. رفع «تكون». در این قراءت «أن» مخففه از مثقّله می باشد، و ضمیر شأن در تقدیر است؛ دراین وجه «حسب» به معنای «علم» است، چون تأكید با یقین و علم مناسب است، نه شك و تردید.
دو. نصب «تكون» كه در این صورت «أن» ناصبه خواهد بود، در این فرض «حسب» به معنای گمان خواهد بود. طبرسی خود ترجیح داده است كه «أن» ناصبه و «حسبوا» به معنای ظنّوا باشد، درحالی كه در جوامع الجامع از زمخشری پیروی كرده، و أن را مخفّفه از مثقّله دانسته است.10

3. أخفی

احمدبن علی فیومی (م 770 هـ.ق) و حسین بن راغب اصفهانی (م 505 هـ.ق) تصریح كرده اند كه «اخفاء» به معنای ظاهر ساختن، و پنهان كردن می آید، بنابراین باب افعال این واژه از اضداد است. راغب در توضیح این واژه نوشته است:
«خفی به معنای پنهان كرد و ظاهر كرد به كار می رود، لغتی است كه دو معنی دارد؛ به یك معنی لازم و بدون مفعول، و به معنایی متعدی و نیازمند مفعول. واژه های أخفی، أكنّ، كتم، ستر، أسرّ، جنّ و أخبت معانی نزدیك به یكدیگر دارند، و در مقابل اعلان، ابداء و اظهار به كار می روند.»11
آیه ای كه مورد بحث و مناقشه قرار گرفته آیه زیر است:
«إنّ الساعة آتیة أكاد اُخفیها» طه/15
فخرالدین طریحی (م 1086 هـ.ق) در مجمع البحرین می نویسد:
«در آیه شریفه دو احتمال داده اند، ولی بیشتر مفسران؛ از آن جمله طبرسی و زمخشری در جوامع الجامع و كشاف آن را به معنای پنهان كردن گرفته اند، و از سعید بن جبیر نقل كرده اند كه آن را ثلاثی قراءت كرده است؛ ابوالبقاء عكبری گفته در اخفیها دو احتمال وجود دارد: اُخفی از أضداد است، و گفته شده كه همزه برای سلب است، (یعنی خفای آن را برطرف كردم).»12

4. أسرّ

«سرّ» به معنای پنهان و مخفی شد آمده و «أسرّ» متعدی آن می باشد. طبرسی در جوامع الجامع و فیومی در المصباح المنیر، و قرطبی در الجامع لأحكام القرآن و بیضاوی در انوار التنزیل تصریح كرده اند كه «أسرّ» از لغات أضداد است و به معنای اظهار كردن نیز می آید، 13 در تفسیر آیه « و أسرّوا الندامة لما رأوا العذاب»(سبأ/33). طبرسی در مجمع البیان و جوامع الجامع و زمخشری در كشاف و راغب اصفهانی در المفردات، و فیض كاشانی در صافی و علی بن ابراهیم قمی در تفسیر خود به صراحت گفته اند «أی أخفوا» یعنی پنهان كردند ندامت خود را، ولی قرطبی از مفسران برجسته مالكی مذهب می گوید: «أسرّوا» به معنای «أظهروا» است، یعنی ندامت و پشیمانی خود را آشكار كردند، چون واژه اِسرار از أضداد است و به دو معنای اظهار و اخفا می آید، ابن انباری در البیان، و فیض كاشانی در صافی، و بیضاوی هر دو وجه را آورده اند و هیچ یك را بر دیگری ترجیحی نداده اند؛ بیضاوی گفته است: أسرّ از اضداد است، زیرا همزه باب افعال برای ازاله نیز به كار می رود؛ مانند: «أشكیته»؛ یعنی شكایت او را برطرف كردم.14
نتیجه آرای مختلف این است كه به هر حال لفظ «أسرّ» در دو معنای مخالف به كار رفته است، ولی وجه آن در دیدگاه ها فرق می كند.

5. شراء

راغب اصفهانی می نویسد:
«شراء و بیع متلازم یكدیگر هستند، مشتری دهنده ثمن و گیرنده مثمن است و بائع دهنده مثمن و گیرنده ثمن می باشد، این در فرضی است كه مبایعه بر جنس و پول انجام گیرد؛ اما در بیع كالا به كالا هر یك صحیح است كه بایع یا مشتری باشند؛ و به همین جهت بایع و مشتری به جای یكدیگر به كار می روند.»15
ابن اثیر جزری (م606 ق) در نهایه و اسماعیل بن حماد جوهری (م395 هـ.ق) در صحاح اللغه و فیروزآبادی (م817هـ.ق) در القاموس المحیط و مؤلفان معجم الفاظ القرآن و طبرسی ذیل آیه 207 بقره آورده اند كه «شری» به معنای «باع»؛ یعنی فروخت و نیز «اشتری» به معنای خرید استعمال می شود. 16
فیومی (م770 هـ.ق) و طبرسی ذیل آیه «لابیع و لاخلّة» گفته اند:باع در معنای فروخت، و ابتاع در معنای خرید به كار می رود. بنابراین لغت شراء و بیع هر دو از اضدادند، ولی شری و باع در ثلاثی مجرد بیشتر در «فروختن»، و «اشتری» و «ابتاع» در مزید، بیشر در خریدن به كار می روند. 17
زمخشری در اساس البلاغة تصریح كرده است: اشتراء و شراء حقیقت در خرید و فروش كالا است، ولی به طور مجازی در معنای استبدال به كار می رود؛ مانند آیه شریفه «اولئك الذین اشتروا الضلالة بالهدی»(بقره/90).18
ابن منظور و طبرسی ذیل آیه 16 بقره می گویند: در این گونه موارد خریدن و فروختن واقعی نیست، هر كسی كه رغبت در به دست آوردن چیزی دارد و در پی آن باید چیز دیگری را از دست دهد، می گویند آن را خرید. 19
قرطبی در تفسیر خود ذیل آیه 207 بقره20، و شیخ طوسی ذیل آیه «و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله»(بقره/207) و علامه مجلسی در بحارالأنوار و نویسندگان معجم الفاظ القرآن تصریح كرده اند: ماده «شراء» در هر آیه قرآنی كه به كار رفته باشد، به معنای فروختن است؛ از آن جمله در آیه 207 بقره.21 نوع مفسران همچون شیخ طوسی، طبرسی، قرطبی، بیضاوی، بروسوی، زمخشری، طبرسی و ابوالفتوح رازی و نیز فرید وجدی در المصحف الشریف و همچنین ابن منظور تصریح كرده اند كه «یشری» در آیه 207 بقره به معنای فروختن می باشد. 22

6. صریخ

در معجم الفاظ القرآن آمده است:
«صراخ» صوت شدید می باشد، و فعل آن صَرَخَ است، صریخ صدای صارخ می باشد، و صریخ به معنای مُغیث (فریادرس) یا اغاثه (فریادرسی) می آید و نیز به معنای مستغیث(فریادخواه) به كار می رود؛ كلمه «صریخ» از أضداد است، «استصرخ» یعنی طلب كمك كرد، و «أصرخه» یعنی او را كمك نمود، «مُصرِخ» اسم فاعل آن است. 23
زمخشری در اساس البلاغه گفته است: صراخ صدای كمك جو و صدای كمك كار می باشد، عرب می گوید: جاء فلان صارخاً و صریخاً و مستصرخاً مستغیثاً، آمد در حالی كه طلب كمك می كرد و می گویند: أقبل صارخاً و صارخة و صریخاً و مصرخاً: روی آورد در حالی كه كمك كار و فریادرس بود. 24
ابن منظور می گوید: صریخ به معنای مغیث و مستغیث می آید و از اضداد است، ولی در صارخ اختلاف است، بعضی آن را به معنای مغیث و بعضی آن را به معنای مستغیث دانسته اند، و صریخ نیز، فعیل به معنای مفعول است، مانند نذیر به معنای انذارشده. 25
فخرالدین طریحی (م1086 هـ.ق) نیز تصریح كرده كه صریخ از اضداد است. 26
اینك به موارد كاربرد این واژگان در قرآن می پردازیم:
ـ «إن نشأ نغرقهم فلاصریخ لهم و لاهم ینقذون» یس/43
صریخ در آیه فوق را معجم الفاظ القرآن به معنای فاعل دانسته؛ یعنی مغیث «كمك كار و فریادرس»، ولی زمخشری آن را به معنای مصدری گرفته؛ یعنی «لاإغاثة لهم»، كه ابوحیان اندلسی در تفسیر مختصر خود النهر الماد بر او خرده گرفته است. 27 ابوحیان تنها دانشمندی است كه در بحثهای ادبی به مناقشه با زمخشری پرداخته هر چند در مباحث بلاغی دیدگاه های او را پذیرفته است. ابوحیان گفته دلیلی ندارد كه صریخ مصدر باشد، و شاهد عرب آن را تأیید نمی كند كه فعیل به معنای اِفعال باشد، طبرسی در جوامع میان هر دو قول جمع كرده؛ و هر دو وجه را صحیح دانسته، یك وجه را در جوامع الجامع آورده و وجه دیگر را در مجمع البیان نقل كرده است. 28
ـ «فلاتلومونی و لوموا أنفسكم ما أنا بمصرخكم و ما أنتم بمصرخی» ابراهیم/22
ابن منظور در لسان العرب و طریحی در مجمع البیان و فیض كاشانی در صافی و ابی السعود تصریح كرده اند كه مصرخ به معنای مغیث است. 29
ـ «فإذا الذی استنصره بالأمس یستصرخه» قصص/18
ـ «و هم یصطرخون فیها» فاطر/37
علامه سید عبدالله شبّر (1242هـ.ق) هر دو را به معنای طلب دانسته است. 30

7. ظنّ

ابن انباری و فیومی و ابن اثیر و ابن فارس و أزهری گفته اند ظنّ از أضداد است، ابن انباری معتقد است كه «ظن» هم به معنای «شك» و هم به معنای یقینی كه شك در آن وجود ندارد آمده است. 31
احمد بن فارس می گوید: «ظنّ» دو اصل و ریشه دارد؛ یقین؛ مانند آیه «قال الذین یظنّون أنّهم ملاقوا الله» ، و دیگر شك. 32
زركشی در البرهان و مؤلفان معجم الفاظ القرآن و بیضاوی و ابی السعود و راغب اصفهانی و طبرسی تصریح كرده اند كه هرگاه بعد از ماده ظنّ و مشتقات آن «أن» مخففه و «أنّ» مثقله به كار رود دانسته می شود كه ظن به معنای یقین است، زیرا این لفظ برای تأكید وضع شده بر تأكید دلالت می كند. راغب اصفهانی می گوید در آیه «و ظنّوا أنّهم إلینا لایرجعون» ظنّ به معنای علم است، زیرا در سیاق آن «أنّ» استعمال شده است. 33
بیضاوی و أبی السعود ذیل آیه 230 بقره گفته اند: در استعمالات عرف گفته نمی شود «علمت أن یقوم زید»، چون أن ناصبه برای توقع است و با علم منافات دارد و این همان استدلال زمخشری در كشّاف است. 34
زركشی می گوید اگر بعد از ظنّ أن ناصبه باشد، ظنّ قطعاً به معنای گمان خواهد بود، مانند این آیه: «إنّ ظنا أن یقیما حدود الله»(بقره/230).
زركشی افزوده است كه هرگاه ظن به امری ستودنی و در خور پاداش تعلق گیرد به معنای علم خواهد بود، و اگر به چیزی ناپسند و نكوهیده تعلق گیرد، به معنای شك خواهد بود. 35
كاربرد واژه «ظنّ» در قرآن فراوان است و مفسران و مترجمان قرآن در ترجمه و تفسیر این آیه به شدت گرفتار ناهمسانی و بی ثباتی هستند، به طوری كه برخی مترجمان چندین مورد را «گمان» معنی كرده و بسیاری از موارد دیگر همانند آن را به علم و یقین ترجمه نموده اند! مثلاً در آیات زیر:
ـ «قال ما أظنّ أن تبید هذه أبداً» كهف/35
ـ «ما أظنّ الساعة قائمة» كهف/36
ابوالفتوح واژه ظنّ را به پندار، ترجمه كرده است، ولی برخی از مترجمان و مفسران معاصر، آیات سوره كهف را به «باور نمی كنم»، ولی سوره فصلت را به «گمان نمی كنم» ترجمه كرده اند. 36
ـ «و إنّی لأظنّك یا موسی مسحوراً» اسراء/101
ـ «و إنّی لأظنّك یا فرعون مثبوراً» اسراء/102
قرطبی و طبرسی هر دو فعل «أظنّ» را می دانم معنی كرده اند، ولی گروهی آن را به گمان ترجمه كرده اند. 37
ـ «ما علمت لكم من إله غیری… و إنّی لأظنّه من الكاذبین» قصص/38
زمخشری در كشاف می نویسد:
«اگر «ما علمت» كنایه از عدم وجود باشد، أظنّ می تواند به معنای یقین باشد، و می توان «ما علمت» را بر ظاهر آن باقی گذاشت، و در این صورت «أظنّ» به معنای گمان خواهد بود.» 38
مانند این آیه، آیه «و إنّا لنظنّك من الكاذبین» است كه تفسیرنمونه در ترجمه آن آورده است: ما مسلماً تو را از دروغ گویان می دانیم؛ ولی شیخ طوسی در توضیح آیه «إن نظنّك لمن الكاذبین» (شعراء/186) گفته است: «إنا نحسبك كاذباً من جملة الكاذبین» و در تفسیر نمونه همین مورد، گمان ترجمه شده است. 39
ـ «ألایظنّ أولئك أنّهم مبعوثون لیوم عظیم» مطففین/4
شیخ طوسی و فیض كاشانی چنان كه از امیرالمؤمنین علیه السلام نیز نقل شده یظنّ را به معنای یعلم تفسیر كرده اند، ولی تفسیر نمونه آن را به گمان ترجمه كرده است. 40
ـ «الذین یظنّون أنّهم ملاقوا ربّهم و أنهم إلیه راجعون» بقره/46
شیخ طوسی در تبیان و طبرسی در مجمع البیان و فیض كاشانی در صافی آن را به معنای «یعلمون و یستیقنون» تفسیر كرده اند، ولی برخی دیگر آن را به معنای گمان گرفته اند. 41
ـ در آیه «قال الذین یظنّون أنّهم ملاقوا الله» (بقره/249) تفسیر جلالین و زمخشری و فیض كاشانی «ظنّ» را به معنای گمان دانسته اند، ولی شیخ طوسی در تبیان و پیرو او طبرسی در مجمع البیان در «یظنّون» سه وجه را محتمل دانسته اند: 1. به معنای «یستیقنون» 2. به معنای «یحدثون نفوسهم» 3. به معنای «یظنّون أنهم ملاقوا الله بالقتل»؛ گویی طبرسی هر دو وجه ظنّ و علم را جایز می شمارد.42
به نظر می آید ظنّ (مصدر) كه در آیات آل عمران/154، نساء/157، انعام 116 ـ 148، یونس/36 ـ 66 ـ 60، ص/27، فتح/12 و 6، حجرات/ 12و 28 ، نجم/36، جاثیه/32، صافات/87، فصلت/22،و سبأ/20 آمده، در همه این موارد به معنای گمان باشد، و اسم فاعل آن كه یك بار در آیه شش سوره فتح به كار رفته است به معنای گمان باشد.

8. قُرء

ابن انباری، طبرسی، فیومی، ابن منظور، قرطبی، أصمعی، ابن اثیر، شافعی، آلوسی، فاضل مقداد، شوكانی و زبیدی تصریح كرده اند كه قرء از أضداد است. فیومی گفته است: پیشوایان دانش لغت مدعی شده اند «قرء» از اضداد می باشد، ابن منظور از ابوعبیده و لحیانی نیز نقل كرده كه فعل آن نیز در دو معنی به كار رفته است، و قرء به فتح و ضم قاف بر طهر و حیض اطلاق می شود. 43
ابن اثیر گفته است اصل وضع این لغت به معنای وقت است، و بدین رو بر وقت طهر و حیض، یعنی روزهای پاكی و روزهای عادت زنانه اطلاق می گردد. 44
طیف لغویان و مفسران یادآور شده اند كه قرء بر هر دو معنی اطلاق می شود. أقرءت المرأة؛ یعنی پاك شد، و نیز یعنی حیض شد. نتیجه این معانی دوگانه در فهم آیه 227 سوره بقره آشكار می گردد:
«والمطلّقات یتربّصن بأنفسهنّ ثلاثة قروء»
زنان مطلقه باید سه قرء نگه دارند و از ازدواج بازمانند، تا نكاح آنها آزاد و روا شود.
كلمه قرء كه برای دو معنای متضاد وضع شده و مشترك لفظی است، و اهل اصول كاربرد آن را در آیات قرآن دلیل بر وجود مشترك لفظی در قرآن دانسته اند، در حالی كه آخوند خراسانی و جمعی دیگر بر این نكته اصرار دارند كه مشترك لفظی در كلمات قرآنی وجود ندارد. 45
آلوسی گفته است قروء جمع قَرء و قُرء است، ولی فتح فصیح تر است. 46 طبرسی گفته است: جمع قلّه آن أقرء و جمع كثرت آن قروء است، و در بیشتر زمانها به صورت جمع كثرت می آید. 47
ابن منظور از ابوعبیده نقل می كند، كه جمع قرء، قروء و أقراء می باشد، و لحیانی أقرء را نیز اضافه كرده است. سیبویه مدعی شده كه لفظ اقراء و أقرء در لغت عرب شناخته شده، و بالفظ فعول از افعال و أفعل بی نیاز شده اند، ولی استعمال أقراء در حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله: «دعی الصلاة أیام أقرائك» سخن سیبویه را نفی می كند. البته سیبویه در مباحث نحوی مصمم بوده است تا از شعر و محاورات عرب كمك گیرد، و نه از روایات. 48

مراد از قُرء

در آیه شریفه نمی توان هر دو معنی را از كلمه «قرء» استفاده كرد؛ هر چند طیف اصولیان كاربرد مشترك لفظی در میان كلمات قرآنی را پذیرفته اند و معتقدند كه واژه های مشترك در قرآن به وسیله قرینه ای در معنای مشخصی به كار رفته است.
بلی! طبرسی در مجمع البیان اصل وجود مشترك لفظی در قرآن را پذیرفته است و با این حال مشترك بودن كلمه قرء و اراده هر دو معنی را در این آیه مورد اشاره و پذیرش قرار نداده؛ زیرا روایات اهل بیت معنی و مراد آن را مشخص كرده است. 49 ابوحنیفه و اهل عراق گفته اند مراد حیض است و شافعی و اهل حجاز گفته اند مراد طهر است. فقها و مفسران نیز دو گروه شده اند؛ از آنجا كه ابوحنیفه معنای حیض را در كلمه قرء برگزیده، مفسران حنفی مذهب همچون زمخشری، ابی السعود، آلوسی بغدادی و ابوبكر جصاص به این نظریه تمایل یافته اند. 50
زمخشری به ضد بودن كلمه قرء هیچ اشاره ای نكرده و معنای آن را حیض دانسته است.
ابوالسعود با اینكه تمام تفسیر او همان تفسیر بیضاوی است، ولی دراین مورد بر خلاف بیضاوی تفسیر كرده است، چون بیضاوی شافعی، و ابوالسعود حنفی بوده است. از مفسران شیعه مؤلف تفسیر «الفرقان» اصرار دارد كه «قرء» در آیه به معنای حیض است. 51 در نقطه مقابل این نظریه فقیهان شافعی، مالكی و حنبلی و مفسران هر سه طایفه اصرار دارند كه مراد طهر است، و عِدّه با تمام شدن سه طهر تمام می شود؛ نه سه حیض ـ كه زمان كمتری را می طلبد52 ـ .
مقداد بن عبدالله سیوری (م825 هـ.ق) در كنزالعرفان كه بهترین كتاب در آیات الاحكام شیعه می باشد، به چهار دلیل استدلال كرده است كه مراد «طهر» است. یكی از ادله او آن است كه عالمان نحوی گفته اند: تمیز سه تا ده از نظر مؤنث و مذكر بودن بر عكس خود عدد است و از آنجا كه «ثلاثة» مؤنث آمده، فهمیده می شود كه مراد از قروء همان طهر است، زیرا لفظ حیض مؤنث مجازی است. 53

9. مُقْوین

واژه «مقوین» تنها یك مرتبه در قرآن به كار رفته است؛ در آیه 73 سوره واقعه: «نحن جعلناها تذكرة و متاعاً للمقوین»
طبرسی در مجمع البیان تصریح كرده كه «مقوین» از اضداد است، «مقوی» هم به كسی گفته می شود كه صاحب مال و امكانات باشد و هم به فردی اطلاق می شود كه مال و امكاناتش از بین رفته باشد. 54 ابوالفتوح رازی به نقل از «قطرب» و نیز ابن منظور در لسان العرب، و شرتونی در اقرب الموارد تصریح كرده اند كه «مقوین» دارای دو معنای متضاد است. 55
راغب گفته است: «أقوی فلانٌ»؛ یعنی فقیر شد؛ مانند: أقرب و أرجل. 56 زمخشری می گوید: «مقوین» كسانی هستند كه در بیابان فرود می آیند، یا كسانی كه شكم آنها یا سفره آنها از طعام خالی است، نیز می گویند: «أقویت من أیام»؛ یعنی مدتی است چیزی نخورده ام. 57 ابوالفتوح رازی با آن كه برای «مقوین» دو معنی قائل شده، معتقد است كه این واژه از اضداد نیست، زیرا هر یك از دو معنای آن در نتیجه نوع اشتقاق حاصل آمده است؛ نه اینكه هر دو معنی در اصل ماده نهفته باشد. 58
عبارت كشاف و طبرسی و اقرب الموارد و لسان العرب ناظر به همین معنی است.59
2. أقوی الرجل: زاد و توشه او تمام شد، همان گونه كه در مجمع و كشاف و مفردات و اقرب الموارد نیز تصریح شده، و ابن منظور از ابن اعرابی و ابوعبید نقل كرده است. 60 به هر حال در كلمه «مقوین» در آیه شریفه چند نظریه وجود دارد:
یك. فراء گفته است مراد از «مقوین» مسافرانی هستند كه در بیابان فرود آیند. (لسان العرب).
دو. مراد از «مقوین» فقیران هستند (مفردات راغب).
سه. طبرسی معتقد است «مقوین» از اضداد می باشد، بنابراین مراد از «مقوین» اغنیا و فقرا هستند، و این معنی بر همان مبنای طبرسی است كه در علم اصول كاربرد یك لفظ در بیشتر از یك معنی را ممكن می داند. 61

10. تعزیر

«والذین آمنوا به و عزّروه و نصروه» اعراف/175
تعزیر بدان گونه كه زمخشری و طبرسی در كشاف و جوامع تصریح كرده اند، اصل آن به معنای منع است، 62 و به همین جهت فقها به تعداد ضربات تنبیهی كه كمتر از مقدار حدّ بوده و مورد نص قرار نگرفته باشد تعزیر می گویند، زیرا انجام آن، مانع فرد خطاكار از بازگشت به خطا می شود و یا مانع گرایش دیگران به گناه و خطا می گردد؛ چه اینكه واژه «حدّ» نیز در اصل به معنای منع است. فیروزآبادی در القاموس المحیط تصریح كرده كه ثلاثی مزید و ثلاثی مجرد آن به یك معنی است، و مزید، مبالغه همان معنای ثلاثی مجرد است.63 در آیه شریفه مفسران و مترجمان آن را مترادف نصروه دانسته اند و به همین دلیل در ترجمه یك معنی را آورده اند.

11. تهجّد

«و من اللیل فتهجّد به نافلة لك…» اسراء/79
احمد بن علی فیومی می گوید: «هجد» بر وزن قعد است، هجود خوابیدن در شب را گویند، اسم فاعل آن هاجد، و جمع آن نیز هجود است، مثل راقد و رقود و ساجد و سجود، و جمع آن «هُجّد» مثل «رُكّع» نیز آمده است. 64
معنای دیگر «هجد»، نماز خواندن در شب است، پس «هجد» نیز از اضداد است.
راغب اصفهانی «تهجّد» را مطاوعه «هجّد» دانسته و اظهار داشته است كه معنای زایل كردن در آن نهفته است، او را بیدار كردم، و او نیز بیدار شد، مانند «مرّض» كه به معنای برطرف كردن مرض می باشد. 65
ابن اثیر جزری نیز گفته: «تهجّدت» یعنی بیدار شدی، و نیز یعنی خوابیدی. پس «تهجّد» از اضداد است، جوهری (م395 هـ.ق) نیز «هَجَدَ» و «تهجّد» را ازاضداد دانسته است. 66
این نكته مورد بحث است كه تهجّد دو معنای موضوع له دارد، یا «تهجّد» به معنای خوابیدن و ازاله آن می باشد، راغب اصفهانی و طبرسی بر وجه دوم اصرار دارند، طبرسی در جوامع الجامع یادآور شده است كه «تهجّد» ترك خواب است برای عبادت، مانند تأثّم و تحرّج، كه دلالت بر ترك گناه دارد، راغب نیز همانند طبرسی اظهار نظر كرده است. 67 كشاف زمخشری كه او نیز معاصر آن دو بوده همانند ایشان نظر داده است. 68
مؤلفان معجم الفاظ القرآن نیز بر معنای سلب در «تهجّد» تكیه دارند، از این رو لفظ تهجّد دو معنای رویارو خواهد داشت. در نتیجه «تهجّد» بنابر تصریح ابن اثیر، جوهری، فیومی، فخررازی، ابوعبیده، ابن اعرابی و ازهری از اضداد است، و بدین رو لفظ تهجد را می توان به بیدارباش ترجمه كرد. 69
ولی بنابر رأی و نظر طبرسی در جوامع الجامع و زمخشری در كشاف و راغب در مفردات و نویسندگان معجم الفاظ القرآن، تهجّد ازاله و سلب معنای هجود است، و در لفظ تهجد معنای سلب خوابیده است، متهجّد به كسی گفته می شود كه خوابیده مثل هاجد، و متهجّد به كسی گفته می شود كه هجود را رها كرده،یعنی كسی كه خواب را رها كرده و بیدار می شود. 70 علامه شبّّر نیز فرمود: «دع الهجود للصلاة بالقرآن»71؛ خوابیدن را رهاكن برای اقامه نماز با قرآن.

12. وراء

راغب اصفهانی، مؤلفان معجم الفاظ القرآن، فیومی، شرتونی، ابوحیان ، زجاج، زبیدی و طبرسی تصریح كرده اند كه وراء از اضداد است؛ كه هم به معنای پشت سر و هم به معنای پیش رو آمده است. 72
طبرسی در مجمع البیان گفته است: وراء و خلف یكی است، و وراء نقیض قُدّام است، و به معنای قدّام نیز می آید؛ 73 ولی بیضاوی ذیل آیه 91 سوره بقره می گوید، وراء در اصل مصدری است، كه به گونه ظرف به كار می رود؛ گاه به فاعل اضافه می شود كه مراد از آن چیزی است كه می پوشاند و گاه به مفعول اضافه می شود كه منظور از آن، چیزی است كه پوشانده می شود، از این رو گاه ساتر است وگاه مستور، و بدین سان از اضداد است. 74
یكی از موارد كاربرد قرآنی واژه «وراء» در آیه 79 سوره كهف است:
«و كان ورائهم ملك یأخذ كل سفینة غصباً»
راغب اصفهانی در المفردات، و فیومی در المصباح المنیر و ابوحیان در النهر الماد و طبرسی در جوامع گفته اند «وراء» در آیه شریفه به معنای قدّام (پیش روی) می باشد.75
شیخ طوسی آن را از قتاده مفسر تابعی نقل كرده، و فرموده این آیه نظیر «من ورائهم جهنّم» و «و من وراءهم برزخ» است،كه می تواند به معنای قدّام نیز باشد ـ بنابر اتساع در لغت و ظرف ـ .76 فیض كاشانی این معنی را از امام صادق (علیه السلام) نقل كرده است، ولی در مقابل شیخ طوسی از زجاج ادعا كرده كه وراء به همان معنای معروف یعنی خلف می باشد. 77 پاره ای از مفسران هر دو را احتمال داده و هیچ وجهی را ترجیح نداده اند؛ از جمله ابوالسعود از عالمان حنفی و علامه شبّر از دانشمندان شیعی. 78
ابوالسعود، ذیل آیه «و من ورائهم برزخ إلی یوم یبعثون»(مؤمنون/100) به طور قاطع «وراء» را به معنای اَمام و پیش رو دانسته است، ولی ذیل آیه 79 سوره بقره دو وجه احتمال داده، و ذیل آیه 17 و 18 سوره ابراهیم، اَمام را برگزیده است. 79

پی نوشت‌ها:

1. خراسانی، محمدكاظم، كفایة الاصول، بحث اشتراك لفظی.
2. ر.ك: الاعلام زركلی، بیروت، دارالعلم للملایین، 7/95 و الذریعة و دیگر منابع كتابشناسی.
3. همان.
4. ابن انباری، الأضداد، تحقیق محمدابوالفضل ابراهیم، 1986، كویت، 75 ـ 76.
5. خویی، میرزا حبیب الله، منهاج البراعة، 3/37.
6. ابن انباری، الأضداد، 75 ـ 76.
7. طبرسی، مجمع البیان، 4/519.
8. معجم الفاظ القرآن، تهران، ناصر خسرو، ماده قطع؛ ابن انباری، الأضداد، 75 ـ 76.
9. ابن منظور، لسان العرب، ماده حسب؛ راغب اصفهانی، المفردات، 232.
10. طبرسی، جوامع الجامع، ذیل آیه 71 مائده.
11. راغب اصفهانی، المفردات، تحقیق صفوان عدنان داوودی، 289.
12. طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، ذیل ماده خفی.
13 و 14. بنگرید به تفسیر آیه 32 سوره سبأ در تفاسیر یاد شده.
15. راغب اصفهانی، المفردات، 453.
16. طبرسی، مجمع البیان، 2/535.
17. فیومی، المصباح المنیر، 312؛ طبرسی، مجمع البیان، 2/535.
18. زمخشری، اساس البلاغة، ماده شری.
19. طبرسی، مجمع البیان، 1/142.
20. قرطبی، الجامع لأحكام القرآن، 3/20.
21. طبرسی، محمد بن حسن، التبیان، 2/183.
22. ر.ك: تفاسیر یاد شده ذیل آیه 207 سوره بقره.
23. معجم الفاظ القرآن الكریم، ماده صرخ.
24. زمخشری، اساس البلاغة، ماده صرخ.
25. ابن منظور، لسان العرب، ماده صرخ.
26. طریحی، فخرالدین مجمع البحرین، ماده صرخ.
27. اندلس، ابی حیان، النهر الماد، ذیل آیه 43 سوره یس.
28. طبرسی، مجمع البیان، 8/665؛ همو، جوامع الجامع، ذیل آیه 43 سوره یس.
29. ر.ك: تفاسیر یاد شده، ذیل آیه 43 سوره یس.
30. سید شبّر، عبدالله، تفسیر القرآن العظیم، ذیل آیه 18 سوره قصص و آیه 37 سوره فاطر.
31. ر.ك : الأضداد، المصباح المنیر، النهایة، معجم مقاییس اللغة و تهذیب اللغة، ذیل ماده ظنّ.
32. ابن فارس، معجم مقاییس اللغة، 3/462.
33. راغب اصفهانی، المفردات، 539.
34. زمخشری، الكشاف، 1/273؛ بیضاوی، انوارالتنزیل، 1/24؛ انوار التنزیل، 1/411.
35. زركشی، بدرالدین محمد، البرهان فی علوم القرآن، دارالمعرفة، بیروت، 4/138.
36. رازی، ابوالفتوح، روض الجنان، 7/335.
37،. ر.ك: تفسیر قرطبی، 10/335؛ مجمع البیان، 6/684.
38. زمخشری، الكشاف، 3/413.
39. طوسی، محمد بن حسن، التبیان، 8/59.
40. همان، 10/296؛ مكارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، 26/247.
41. تفسیر تبیان، 1/205؛ مجمع البیان، 1/218؛ الصافی، 1/262.
42. همان.
43. ر.ك: تفاسیر یادشده ذیل آیه 227 بقره، و كتب لغت ذیل ماده قرء.
44. ابن اثیر، النهایة، ذیل ماده قرء.
45. خراسانی، محمدكاظم، كفایة الاصول، بحث اشتراك لفظی.
46. آلوسی، محمود، روح ا لمعانی، 2/129.
47. طبرسی، مجمع البیان، 2/569.
48. ابن منظور، لسان العرب، ماده قرء.
49. طبرسی، مجمع البیان، 2/569.
50. ر.ك: تفسیر یادشده ذیل آیه 227 بقره.
51. صادقی تهرانی، محمد، 4/13.
52. قرطبی، الجامع لأحكام القرآن، 3/110.
53. سیوری، فاضل مقداد، كنزالعرفان، ذیل آیه 227 بقره.
54. طبرسی، مجمع البیان، 9/335.
55. ابن منظور، لسان العرب، ماده قری؛ شرتونی، اقرب الموارد، ماده قری.
56. راغب اصفهانی، المفردات، 694.
57. زمخشری، كشاف، 4/467.
58. رازی، ابوالفتوح، روض الجنان، اسلامیه، تهران، 11/22.
59. زمخشری، الكشاف، 4/467.
60. ابن منظور، لسان العرب، ماده قری.
61. طبرسی، مجمع البیان، 9/335.
62. زمخشری، الكشاف، 2/178؛ طبرسی، جوامع الجامع، 1/483.
63. فیروزآبادی، القاموس المحیط، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ماده عزر، 2/125.
64. فیومی، المصباح المنیر، قم، دارالهجرة، 634، ماده هجد.
65. راغب اصفهانی، المفردات، 832.
66. ابن اثیر، النهایة، ماده هجد.
67. طبرسی، جوامع الجامع، 2/341.
68. زمخشری، الكشاف، 2/686.
69. معجم الفاظ القرآن الكریم، ماده هجد.
70. همان.
71. شبّر، سید عبدالله، تفسیر القرآن العظیم، ذیل آیه 79 اسراء.
72. ر.ك: منابع یادشده ذیل ماده وری یا ذیل تفسیر آیه 79 سوره كهف.
73. طبرسی، مجمع البیان، 6/748.
74. بیضاوی، انوار التنزیل و اسرار التأویل، 3/233.
75. منابع فوق، و راغب اصفهانی، المفردات، 866.
76. طوسی، محمد بن حسن، التبیان، 7/80 و 394.
77. فیض كاشانی، الصافی، 3/255.
78. ابوالسعود، تفسیر ابی السعود، 5/237.
79. همان، 1/120 و 5/39.